فن بیان چیست؟

فن بیان چیست؟

 

چه سوال خوبی! اصلاً فن بیان چیست؟ شاید بهتر باشد به مقاله «فن بیان چیست» نگاهی داشته باشیم...

 

مطمئناً شما تعاریف زیادی از فن بیان شنیده‌اید! فن بیان را می‌توان بسته به حیطه کاری به صورت‌های مختلفی تعریف کرد!

 

اگر یک مجری باشیم؛ فن بیان یعنی این که در صحنه همایش خوب صحبت کنیم، صدایی گیرا داشته باشیم و نظر مخاطبان را جلب  کنیم و...

 

اگر یک گوینده باشیم؛ یعنی کلمات را درست ادا کنیم، با لحن و صدای خود توجه مخاطب را جلب کنیم و ...

 

و هزاران تعریف دیگر که می‌توان از فن بیان داشت. اما اجازه دهید ما یک تعریف کلی در این زمینه داشته باشیم؛‌ یعنی فن بیان را برای همه حالات تعریف کنیم:

 

«فن بیان؛ در حقیقت فنون و مهارت‌هایی است که شما با استفاده از تمام اجزای ارتباطی خود (نه فقط دهان و زبان) برای ارتباطات  کلامی خود به کار می‌برید»

 

اجازه بدهید این تعریف را کمی بیشتر توضیح دهیم؛ فن بیان فقط و فقط محدود به افراد خاص نیست.

 

مطمئناً شما به عنوان یک منشی، پزشک،‌ خلبان، کارمند، دانشجو، دانش‌آموز، پدر و مادر و ... در طول زندگی خود بارها و بارها نیاز است که صحبت‌های تأثیر گذاری داشته باشید و اگر فن بیان خوبی نداشته باشید و نتوانید خوب صحبت کنید،‌ مطمئناً با شکست مواجه خواهید شد.

 

بنابراین شما باید بتوانید اولاً یک صحبت موثر در ذهن خود طراحی کنید و سپس به توانایی دست بیابید که بتوانید آنچه در ذهن دارید را به خوبی به زبان بیاورید!

 

 

 

برای بهبود فن بیان باید از سه مرحله مهم عبور کند:

  1. مطالب را به صورت تئوری یاد بگیرید.
  2. تمرین مناسب و کافی داشته باشید (شبیه سازی)
  3. و به صورت واقعی در زندگی خود به کار ببرید (تا پس از مدتی به صورت ناخودآگاه به از این روش‌ها استفاده کنید)

 

 

منبع: سایت بیشتر از یک


برای شروع کردن صحبت

حالا میخواهیم نکاتی را با هم بررسی کنیم که برای یک گفت و گوی عملی به کارتان می آید چون اگر شما موضوعاتی که تا اینجا خواندید را اجرائی نکنید، هیچ اتفاقی نمی افتد و اگر می خواهید به صورت خارق العاده حرف بزنید، باید به سراغ عمل کردن بروید.

 

 

 

1. شروع کننده باشید

 

می دانید بزرگترین ترس اجتماعی از چیست؟ صحبت کردن در حضور عموم. و می دانید دومین مورد کدام است؟ ترس از این که سر صحبت را با یک غریبه باز کنیم. بنابراین، به خاطر بسپارید که وقتی شما وارد یک مهمانی شلوغ می شوید، اغلب مردم از این که با شما حرف بزنند، بیمناک اند.

دلتان را به دریا بزنید و سرِ صحبت را باز کنید،نترسید اتفاقی نمی افتد.از امروز به بعد هر جایی که وارد می شوید پیشگام باشید و سلام کنید، به این صورت آرام آرام ترسِ تان می ریزد و ماهر تر می شوید.

 

بیشتر ما از این که طرف مقابل روی خوش نشانمان ندهد اصولا صحبت کردن را شروع نمی کنیم، اما احتمال چنین واکنشی زیاد نیست. در مواقع نادری که طرف مقابل از تلاش شما برای شروع صحبت استقبالی نمی کند، این نکته را به خاطر داشته باشید که شاید دیگر هیچ وقت آن فرد را نبینید. اگر شما آغازگر باشید، این شمایید که قهرمان ماجرا شده اید. اگر بتوانید گفت وگو را ادامه بدهید، این شمایید که اعتبار، احترام، و همدلی را از آنِ خود می کنید. تقریبا همیشه، مردم از این کارِ شما خوششان می آید و از پیشگامی و صمیمیت شما قدردانی می کنند.

 

 

وظیفه ی شماست که بار گفت وگو را به دوش بکشید

اگر تا به حال به هنگام گفت و گو به تعهدات خود عمل نکرده اید، دیگر وقت آن است که سررشته ی کار را به دست خود بگیرید. نمی توانید به امید طرف مقابل باشید که گفت و گو را برای شما پیش ببرد. تک گویی کار سخت و خسته کننده ای است. ضمنا این که گاهی فقط یک جواب یک کلمه ای به طرف مقابل بدهید هم به معنای این نیست که کار خودتان را کرده اید.

اولین قدم در راه حرفه ای شدن در حرف زدن این است که برای این کار سرمایه گذاری کنید و فعالانه برای تأمین آسودگی طرف مقابلتان بکوشید.

شما باید سر صحبت را باز کنید و معروف ترین و قدیمی ترین جمله ی ممکن برای آن که سر صحبت را با کسی باز کنید، این است که در چه زمینهای کار می کنید؟

 

 

 

 

2. صحبت کردن با افرادِ غریبه را از یاد نبرید

 

برای آن که حلقه ی دوستان و همکاران خود را گسترده تر کنید، باید به سراغ افراد ناشناس و کم شناس هم بروید. راه دیگری نیست. ناشناس ها این توان بالقوه را دارند که برایتان دوستانی خوب، مشتریانی درازمدت، شرکایی ارزشمند، و پلی به سوی تجربه های جدید و آشنایی با افراد دیگر باشند. سعی کنید پس از این به غریبه ها به چشم مردمی نگاه کنید که می توانند ابعاد جدیدی به زندگی شما اضافه کنند، نه کسانی که باید از آنها ترس داشت.

 

خودتان را معرفی کنید

آخرین باری که کسی شما را به دیگران رسما معرفی کرد کی بود؟ درست که فکر کنید می بینید در یک مهمانی، میزبان به ندرت وقت می گذارد تا مهمانان خود را به نحوی درخور به دیگران معرفی کند. خودتان نیز حتما چنین تجربه ای داشته اید. در یکی از تعطیلات، به مهمانی یکی از مشتریان مهم خود می روید. میزبان به شما خوشامد می گوید، پالتوتان را از دستتان می گیرد، کمی با شما می ماند، و بعد شما را به سمت میز پذیرایی راهنمایی می کند. در همین موقع، مهمان دیگری می رسد و میزبانتان از شما جدا می شود و به پیشواز او می رود، و شما می مانید با خوراکیها، بدون این که حتی یک نفر را بشناسید. اگر بخواهید منتظر بمانید تا بالاخره میزبان بیاید و شما را به چند نفری معرفی کند، احتمالا دست آخرتنها فرصت آشنایی با همان خوراکیها را می یابید و بس! زمانه عوض شده است. مردم انتظار دارند شما خودتان با دیگران بجوشید، خود را معرفی کنید، و برای آشنا شدن با دیگران سر صحبت را باز کنید. مفصل حرف زدن برای معرفی کار جالبی نیست

به یاد بیاورید که حتی دوست صمیمی تان زمانی یک غریبه محسوب می شد. سراغ کسی بروید و خود را به او معرفی کنید. دست خود را به سویش دراز کنید، به چشمانش نگاه کنید، و با لبخند بگویید: « سلام، اسم من ….. است. از آشنایی با شما بسیار خوشحالم. »

 

به جمع ها و گروه ها ملحق شوید

اگر به جمع ها و گروه های جدید ملحق شوید، به راحتی می توانید دایره ارتباطی خود را گسترده تر کنید و افرادِ جدید را پیدا کنید تا با آنها گفت و گو داشته باشید تا هم ترسِ تان از حرف زدن با غریبه ها بریزد و هم تمرینی باشد و بتوانید مهارتِ صحبت کردن خود را بالا ببرید.

 

 

 

 

 

3. گفت و گو تان را با اظهار نظرِ سوالی شروع کنید و حرف زدن تان را پیش ببرید

 

همیشه این طور تصور کنید که کسی را برای شام به خانه تان دعوت کرده اید و در مقام یک میزبان، وظیفه ی شماست که مراقب باشید مهمانِ تان تا حد امکان در آسایش باشد. وقتی که شما وارد یک مهمانی یا گردهمایی می شوید، کسی را پیدا کنید تا با او هم صحبت شوید. همیشه راحت تر است که یک فرد را به صحبت بگیرید تا این که وارد صحبت جمع شوید. بنابراین، سعی کنید در میان جمع چشمتان به دنبال فردی پذیرا باشد. فردی پذیرا به شمار می آید که گهگاه به شما نگاه می کند، به طور جدی در هیچ گفت و گو دیگری دخیل نیست، و مشغول به کار دیگری نیز به نظر نمی رسد، مثلا روزنامه نمی خواند یا با کامپیوتر کار نمی کند. فردی واجد شرایط است که تنهاست، چیزی می خورد، یا سر میزی تنها نشسته است، یا در سالن بدون هیچ همراهی این ور و آن ور می رود. این جور آدمها معمولا از آن دسته اند که منتظر میشوند کسی به سراغشان بیاید و با آنها صحبت کند. به من اعتماد کنید؛ من از این جور آدم ها را زیاد دیده ام – آنها معمولا باهوش، جالب، پذیرا، و غالبا خجالتی اند. اگر به سراغشان بروید و سر صحبت را با آنها باز کنید، به شما مثل یک ناجی نگاه می کنند.

 

این نکته را آویزه ی گوشتان کنید که هر وقت وارد یک جمع می شوید، اطراف را زیر نظر بگیرید. حالا هر موقعیتی که باشد یک جلسه، مهمانی، مجلسِ عروسی، ضیافت رسمی، یا یک بازدید خانوادگی، هر چه که باشد غالبأ کسی پیدا می شود که تنها در گوشه ای ایستاده، یا سریک میز نشسته باشد. معطل نکنید؛ چشم به چشمانش بیندازید و اولین لبخند را شما تحویل او بدهید. جواب لبخند خود را دریافت خواهید کرد و به طرف مقابل آرامش خواهید بخشید، درست مثل یک میزبان خوب! دیگران به پاداش این رفتار شما برایتان نقش یک شنونده ی خوب را بازی می کنند و این فرصت را به شما میدهند که مواردی را که برای سر صحبت بازکردن (صحبت گشایی) آموخته اید امتحان کنید.

 

 

 

آغاز گفت و گو به کمک اظهارنظر

برای باز کردن سرِ صحبت می توانید از اظهارنظر کردنِ درست استفاده کنید. برخی اظهارنظرها با پرسشی که در پی دارند نیز می توانند جریان گفت و گو را مداوم نگه دارند. هرگز از جملات اظهاری به تنهایی استفاده نکنید. استفاده از اظهارنظر به تنهایی مثل آن است که توپی را با چشمان بسته پرتاب کنیم، بدون این که بدانیم کجا به زمین می خورد، یا آیا اصلاً به سمت ما باز می گردد یا خیر. به طور مثال، یک جمله ی هیجانی مثل « عجب ماشین محشری دارید » یا این که « واقعا شامِ خیلی خوبی بود »؛ اینها می توانند نوعی دعوت غیرمستقیم به گفت و گو باشد.

 

به جملاتِ زیر دقت کنید،نمونه هایی از اظهارنظر کردن است.این نمونه ها ذهنِ تان را باز می کند تا اظهارنظرهای سوالی و خوبی داشته باشید.

 

– چه روز خوبی. شما معمولا کدام فصل سال رابیشتر می پسندید؟

– من واقعا تحت تأثیر آن فیلم قرار گرفتم. شما هم خوشتان آمد؟ چرا؟

– رستوران فوق العاده ای است. شما از چه جور رستوران هایی خوشتان می آید؟

– کنفرانس بسیار خوبی بود! نظرتان دربارهِ جلساتی از آن که در آنها حضور داشتید چیست؟ من هفته ی پیش غایب بودم. چه مباحثی را از دست داده ام؟

– برنامه ی بعد از ناهار جالب بود. نظر شما چیست؟

– به نظر می رسد درست بعد از یک انتخابات، رقابت برای انتخابات بعدی آغاز می شود. این طور نیست؟

 

 

 

 

 

4. هوشمندانه سوال کنید

 

وقتی سؤالی می پرسید که جواب آن توضیحی است، طرف مقابل می تواند هرطور می خواهد. طولانی یا کوتاه – جواب دهد. چنین سؤال هایی پاسخی بیش از یک جواب ساده ی آری یا نه، می طلبد. طرف صحبت شما خود تا هرجا که احساس آسودگی کند به آن جواب می دهد. چنین سؤالاتی در مقابل همکاران،کودکان، همسایگان، فامیل، دوستان، و برای باز کردن باب آشنایی با غریبه ها مناسب است. راه پرسیدن سؤالات توضیحی موفقیت آمیز، این است که سؤال خود را درست انتخاب کنیم و اگر نیاز است آن را با سؤال دیگری تکمیل کنیم. به طور مثال، سخت ترین کسی که بشود او را به حرف گرفت را تصور کنید: بچه های مدرسه ای. بچه ها صحبت کردن را سخت پیش می برند، به نظر می آید که انتخاب آنها برای هم صحبتی، اصلاً مناسب نیست. به مثال زیر توجه کنید:

وقتی بچه ها از مدرسه می رسند و از در وارد می شوند، می پرسم، امروز در مدرسه چه خبرها بود؟ چنان که معمول است می گویند، خوب بود. به جای این که این گفت و گو را تمام شده فرض کنم، سؤال دیگری پیش می کشم، کدام قسمتش بهتر بود؟ پسر دبیرستانی ام معمولا می گوید، نمی دانم. به چشم هایش نگاه می کنم و می گویم، جداً؟، تعریف کن کدام کلاس امروزت خیلی خوش گذشت. کمی فکر می کند و می گوید، علوم. و من می پرسم، چه چیز جالبی داشت که خوشت آمد؟ او توصیف مفصلی از آزمایشی که انجام داده اند می دهد و با هم درباره اش صحبت می کنیم.

 

سخن آخر این که سؤال را باید به طور تشریحی طرح کنید و نشان دهید به صحبت های طرف مقابل علاقه مندید.

 

برخی سؤالات تشریحی

– توصیف کن ببینم…

– برایم بگو که….

– چه طور شد که…

– به نظرت… چه طور می آمد؟

– از کجا به این تصمیم رسیدی که…؟

– چرا؟

 

 

بیشتر پرس وجو کنید

در اولین روز هر هفته، در همه ی دفاتر کار و اداره ها، افراد از هم می پرسند، آخرهفته خوش گذشت؟ این سؤال غالبا یک جواب خیلی کوتاه دارد، خوب بود. به شما چه طور؟ خوش گذشت؟ و معمولا قبل از این که جواب از دهان طرف بیرون بیاید، شما از او دور شده اید. و این یعنی شما چندان هم اشتیاقی به شنیدن جواب او نداشته اید و فقط در ادامه ی سلامِ تان، به عنوان تعارف، آن را افزوده اید. آخر هفته خوش گذشت؟ امروز کار چه طور بود؟ حالتان چه طور است؟ این احوالپرسی های روزمره تنها راههایی گوناگون برای سلام کردن تلقی می شوند و تقریباً همه جای دنیا چنین سؤالاتی نوعی تعارف و خوشامدگویی به شمار می آیند و نه نوعی پرسش.

هروقت که گفت و گویی را با یک سؤال آغاز می کنید، خود را آماده سازید تا سؤالات بیشتری بپرسید و عمیق تر به موضوع بپردازید، به این نحو، طرف مقابلتان می فهمد که شما مشتاقید بیشتر بشنوید. وقتی بیشتر پیگیر می شوید، یعنی واقعا خواهانِ یک گفت و گو هستید.

 

 

 

 

 

5. چگونه دیگران را آماده گوش دادن کنیم

 

هر بچه ای می داند وقتی باک اتومبیل پر باشد، بنزین بیشتری نمی توانید به آن اضافه کنید. بنزین از دریچه باک به روی زمینِ زیر پایتان می ریزد. به همین شکل کسی که با شما حرف می زند معمولا ذهنش پر از چیزها و مطالب دیگر است. ممکن است نگرانی های مختلف داشته باشد. اگر بخواهید عقاید و نظرات خود را با چنین شخصی در میان بگذارید، نمی تواند مطالب شما را بگیرد. اگر می خواهید حرفی به کسی بزنید، ابتدا ذهن او را خالی کنید. اگر می خواهید به یک باکِ پر بنزین بزنید، ابتدا باک را خالی کنید.

 

ابتدا باک را خالی کنید

اگر می خواهید دیگران به حرف های شما گوش دهند، ابتدا به دیگران اجازه بدهید حرفهای خودشان را بزنند، صبر کنید تا ذهنشان خالی شود. وقتی مطمئن شدید باک آنها به اندازه کافی خالی است، حرفهایتان را با آنها در میان بگذارید.

 


3 داستان امیدواری دادن به دیگران

داستان اول در مورد امیدواری دادن به دیگران

من تا به حال به زندان سینگ سینگ نیفتاده ام تا ببینم گفته ی آقای لاوس صحت دارد یا نه. ولی یک نظر به سرگذشت خودم کافی است که بفهمم تشویق چه نقش ارزنده ای در زندگی گذشته ی من ایفا کرده است. شما چه طور؟ آیا همین تجربه را نداشته اید؟ بدون شک سرگذشت هرکسی مملو از شواهد گویاست که تشویق و تمجید چه معجزه ها کرده است. سال ها پیش در شهر ناپل ایتالیا پسری ده ساله در کارخانه ی کوچکی مشغول کار بود که آرزو داشت آوازخوان مشهوری شود. اما آموزگارش او را نومید کرد و گفت: «تو اصلا استعداد خوانندگی نداری و وقتی آواز می خوانی انگار پنجره ای را که لولای آن زنگ زده است باز می کنی.» اما مادرش که یک زن روستایی فقیر و بی سواد بود پسرک را دلداری داد و در آغوش گرفت و به او گفت: «پسرم، من مطمئنم که تو خواننده ی خوبی خواهی شد. همین یک بار که پیش معلم آواز خود رفته ای پیشرفت کرده ای.» این مادر که با پای برهنه به کار و زحمت می پرداخت آن قدر کوشید تا بالاخره توانست هزینه ی تعلیم موسیقی پسرش را تهیه کند. و سرانجام نیز تعریف و تشویق های او ثمربخش واقع شد و زندگی پسر به کلی دگرگون شد. او بعدها به یکی از خواننده های معروف ایتالیا تبدیل شد و احتمالا باید نام او را شنیده باشید. بله، او انریکو کاروزو است.

 

داستان دوم در مورد امید دادن به دیگران

در اوایل قرن گذشته، جوانی از اهالی لندن آرزوی نویسندگی داشت. اما علیرغم همه ی تلاشهایش انگار بخت و اقبال با او سر جنگ داشت. چهار سال بیشتر درس نخوانده بود، چون پدرش به خاطر بدهکاری به زندان افتاده بود و او مجبور شده بود برای مبارزه با گرسنگی به کار و تلاش بپردازد. بالاخره کار حقیرانه ای در یک کارگاه بسیار کثیف پیدا کرد. جایی که موشها شب و روز در آن جولان میدادند. کارِ او چسباندن برچسب بر روی شیشه های رنگ بود. شبها به همراه دو کودک آواره ی دیگر در کلبهی هولناکی در کوچه پس کوچه های لندن می خوابید و زمانی که آنها به خواب می رفتند شروع به نوشتن می کرده و نوشته های خود را از طریق پست برای ناشران می فرستاد. ولی هیچ یک از ناشران راضی به چاپ آنها نمی شدند. سرانجام درهای سعادت به رویش گشوده شد و یکی از قصه هایش پذیرفته شد. اما ناشر برایش پیغام فرستاد که هیچ دستمزدی در ازای آن به او پرداخت نخواهد کرد. ولی جوان پاسخ داد که این موضوع برایش مهم نیست و فقط به همین دلخوش است که بهترین کتاب او را چاپ می کند و کسی است که قدر هنر او را دانسته است. جوان در آن روزها چنان سرمست بود که بیهوده در کوچه ها می گشت و اشک می ریخت. با چاپ قصه اش چنان اعتماد به نفسی پیدا کرده بود که زندگیش منقلب گشته بود. اگر همین حرکت تشویق آمیز آن ناشر نبود شاید این جوان تا آخر عمر در همان کلبه های پر از موش دست و پا می زد و به جایی نمی رسید. این نویسنده را نیز شما خوب می شناسید نامش چارلز دیکنز بود.

 

داستان سوم در مورد امیدواری دادن به دیگران

جوان دیگری بود که در یک مغازه ی پارچه فروشی در لندن کار می کرد. او باید هر روز ساعت پنج صبح از خواب برمی خاست و مغازه را جارو می کرد و تا شب به مدت چهارده ساعت به انجام کارهای مختلف در مغازه مشغول بود. در این فاصله فقط چند ساعتی را به مدرسه می رفت. دو سال به این ترتیب ادامه داد ولی بالاخره از پا افتاد. یک روز صبح بی آن که صبحانه بخورد بیست کیلومتر را پیاده طی کرد تا خودش را به مادرش که نزدیکی از ملاکین کلفتی می کرد برساند و درباره ی وضع خودش با او صحبت کند.

جوان در کمال ناامیدی و ناراحتی با گریه به مادرش گفت که دیگر نمی خواهد به آن مغازه بازگردد. اگر او به این کار مجبورش کند دست به خودکشی خواهد زد. پس از آن نامهای مفصل برای مدیر و آموزگار مدرسه اش نوشت و به او اطلاع داد که دیگر امیدش را به زندگی از دست داده و صبرش به پایان رسیده است. آموزگار جواب امیدوارکننده ای برایش نوشت و براساس اصل تشویق به او اطمینان داد که جوانی بسیار باهوش است و لایق کارهای بزرگی است. به او امید داد که آینده ی روشنی دارد و اگر دلش می خواهد می تواند او را به عنوان مستخدم در مدرسه ی خود استخدام کند. این برخورد گرم و امیدبخش به همراه چند کلمه تمجید و تشویق، زندگی این جوان را دگرگون ساخت و تأثیری عمیق در سرنوشت ادبیات انگلستان گذاشت. از آن زمان تاکنون، این مرد هفتاد جلد کتاب نوشته و به کمک قلم خود ثروت قابل توجه ای کسب کرده است. نام او اچ. جی. ولز نویسنده ی معروف انگلیس است.

 

منبع: سایت دوستان خوب


لوییز هی در کتاب شفای زندگی در مورد روابط چه می گوید؟؟

لوییز هی به عنوان یکی از پیشگامان در زمینه خودیاری و رشد شخصی برای مردم شناخته شده است. کتاب اول او “شفای تن” در سال 1972 به رشته تحریر درآمده است. در آن دوره نظریه رابطه میان ذهن و بدن به تازگی متداول شده بود. در سال 1988 این کتاب مجدداً مورد بازبینی قرار گرفت و گسترش یافت و لوییز هی توسط این کتاب پرفروش و اثرگذار و موفق، در 33 کشور به مردم شناخته شد و این کتاب به 25 زبان در سراسر دنیا ترجمه گردیده است.

 

لوییز هی یک سخنران انگیزشی، و نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا می باشد. وی بنیانگذار انتشارات “خانه هی” است. او چندین کتاب در زمینه نو اندیشی و خودیاری و رشد شخصی نوشته است که از جمله می توان به کتاب شفای زندگی که در سال 1984 منتشر شد، اشاره کرد.

 

در سال 1980، لوییز هی به کالیفرنیا برگشت و آنجا بود که برنامه های کارگاه هایش را روی کاغذ آورد. در سال 1984 کتاب شفای زندگی او نوشته شد. در این کتاب لوییز اعتقادات و نظریاتش را راجع به اینکه این اغلب خود ما هستیم که باعث ایجاد مشکلات عاطفی و اختلالات فیزیکی و بیماری در بدنمان می شویم و اینکه چگونه می توانیم با تغییر فکرمان زندگی بهتری برای خود بسازیم، بیان کرد.

کتاب شفای زندگی جزو پرفروش ترین کتاب ها در سراسر جهان شناخته شد.

 

در این مقاله میخواهیم نظر ایشان را در مورد روابط، بررسی کنیم و ببینیم که دیدگاه او در این مورد چگونه است؛دیدگاه جالبی است.چون می خواهیم ارتباطاتِ خود را تقویت کنیم و بدانیم که چگونه می توانیم یک ارتباط موثر برقرار کنیم، بهتر است دیدگاه بزرگان را بررسی کنیم، این دیدگاه ها، کمک های بسیار زیادی به ما خواهند کرد.با ما همراه باشید.

 

این مقاله برگرفته از کتاب – شفای زندگی – لوییز هی میباشد.

لوییز هی و کتاب شفای زندگی

همه روابط من هماهنگ اند

گوی که زندگی سراسر روابط است. با همه چیز رابطه داریم. حتى شما اکنون با این کتاب که سرگرم خواندنش هستید و با من و مفاهیم من رابطه دارید.

روابطی که با اشیاء و غذاها و وسایل حمل و نقل و مردم دارید، جملگی بازتاب رابطه یی است که با خود دارید. رابطه یی که با خود دارید به شدت تحت تأثیر روابطی است که در کودکی با بزرگسالان پیرامون خود داشتید. شیوه یی که آنها آنگاه نسبت به شما واکنش نشان می دادند – خواه مثبت و خواه منفی – معمولا همان شیوه یی است که هم اکنون نسبت به خود واکنش نشان میدهیم.

لحظه یی به واژههایی بیندیشید که به هنگام سرزنش خویش به خود میگویید.

آیا این واژه ها همان کلماتی نیستند که پدر و مادرتان به هنگام سرزنش شما به کار می بردند؟ مطمئنم که به هنگام تحسین خود نیز همان واژه ها را به کار می برید. پدر و مادرتان را ملامت نمی کنم، زیرا همه ما قربانیان قربانیان هستیم. احتمالا آنها نمی توانستند آنچه را که خود نمیدانستند به شما بیاموزند.

 

سوندرا ری،متخصص تولد دوباره، که درباره روابط دوستی بررسی بسیار کرده است، مدعی است که هر رابطه مهم ما بازتاب رابطه یی است که با یکی از والدین خود داشته ایم. او همچنین مدعی است تا زمانی که رابطه نخست را پاک و روشن نکنیم، این آزادی را نخواهیم داشت تا روابطی را که دقیقا میخواهیم بیافرینیم.

روابط، بازتاب خود ما هستند. آنچه به سوی خود میکشانیم همواره نمایانگر ویژگیهای ما یا باورهایی است که درباره روابط داریم. این در مورد رییس و همکار و کارمند و دوست و یار و همسر یا فرزند صدق میکند. آنچه در این اشخاص دوست ندارید، کارهایی است که خود می کنید یا دوست داشتید که میکردید، یا چیزی است که به آن اعتقاد دارید. اگر صفات یا شیوه رفتار آنها به طریقی مکمل زندگی شما نمی بود، نمی توانستید آنها را به سوی خود جذب کنید یا به زندگی خود فراخوانید.

 

تمرین: ما در برابر آنها

لوییز هی و کتاب شفای زندگی

لحظه یی به یکی از اشخاص زندگیتان بیندیشید که شما را می آزارد.

سه ویژگی این شخص را که مورد پسند شما نیست و دوست دارید عوض شوند توصیف کنید.

به ژرفای وجود خویش بنگرید و از خود بپرسید: «در کدام موارد من به او شباهت دارم و چه وقت همان کارها را می کنم؟»

چشمان خود را ببندید و برای انجام این کار به خود فرصت بدهید.

آنگاه از خود بپرسید: «آیا می خواهی که عوض بشوی؟» هرگاه این الگوها و عادتها و باورها را از اندیشه و رفتار خود بزدایید، یا آنها عوض خواهند شد یا از زندگیتان بیرون خواهند رفت.

اگر رییسی دارید که همیشه انتقاد میکند و جلب رضایت او محال به نظر می رسد، به درون خود بنگرید. یا در یکی از سطوح، خودتان همان کار را میکنید، یا اعتقاد دارید که: «رؤسا همیشه ایراد میگیرند و نمی توان رضایتشان را جلب کرد.»

اگر کارمندی دارید که مطیع نیست و دستورهای شما را اجرا نمیکند، بنگرید که خودتان همان کار را کجا می کنید و مشکل خود را حل کنید. اخراج کارمند بسیار آسان است، اما الگوی ذهنی شما را پاک نمی کند.

اگر همکاری دارید که همکاری نمی کند و کار گروهی را نمی پذیرد، ببینید که چگونه این وضع را به سوی خود کشانده اید،و در  چه مواردی شما فاقد حس همکاری هستید.

اگر دوستی دارید که نمی توان به او تکیه کرد و شما را تحقیر می کند،درون خود بنگرید. در کدام موارد زندگی نمی توان به شما تکیه کرد و در چه مواقعی دیگران را تحقیر می کنید؟ و یا آیا این اعتقاد شماست؟

اگر یاری دارید که سرد است و گویی دوستتان ندارد، به درون خود بنگرید و ببینید که آیا از دیدن رابطهِ پدر و مادرتان در زمان کودکی این اعتقاد در شما ایجاد شده است که: «عشق سرد است و خودش را نشان نمی دهد.»؟

اگر همسری دارید که مدام غُر میزند و از شما حمایت نمیکند، دیگر بار به باورهای کودکی خود بنگرید. آیا پدر یا مادری داشتید که غر میزد و حمایتگر نبود؟ آیا شما نیز همین گونه اید؟

اگر کودکی دارید که عادت هایَش خشم شما را بر می انگیزاند، تضمین میکنم که عادتهایش عادتهای خود شماست. کودکان تنها از راه تقلید از بزرگسالان پیرامون خود می آموزند، مشکل را در درون خود حل کنید تا ببینید که آنها نیز خود به خود عوض میشوند.

 

تنها راه عوض کردن دیگران این است که نخست خود ما عوض شویم. الگوهای خود را عوض کنید تا ببینید که «آنها» نیز متفاوت شده اند.

ملامت کردن بی فایده است. سرزنش فقط اقتدار ما را از بین میبرد. اقتدار خود را حفظ کنید. بدون اقتدار نمی توانیم دگرگونی ایجاد کنیم. قربانی درمانده نمی تواند راه خروج را ببیند.

 

 

جلب محبت

لوییز هی و کتاب شفای زندگی

مدت زمانی از راه میرسد که کمتر از هر موقع دیگر انتظارش را داریم و در جستجوی آن نیستیم. شکار عشق هرگز یار درست را به ارمغان نمی آورد. تنها عطش و بدبختی می آفریند، عشق هیچگاه برون از ما نیست؛ درون ماست.

هرگز اصرار نورزید که عشق بی درنگ بیاید. شاید هنوز آماده آن نیستید، یا هنوز آنقدر پرورش نیافته اید که عشقی را که می خواهید به سوی خود جذب کنید.

صرفا به خاطر بیکسی، هرکسی را نپذیرید. معیارهای خود را تعیین کنید. چگونه عشقی را می خواهید به سوی خود فراخوانید؟ از ویژگیهایی که به راستی در ارتباط عاشقانه می جویید، فهرستی تهیه ببینید. این ویژگیها را در خود بپرورانید تا شخصی را به سوی خود بکشانید که صاحب این ویژگیها باشد.

می توانید بیازمایید که چه چیز عشق را از شما دور نگاه میدارد. آیا مشکل، انتقاد است یا احساس بی ارزش بودن یا معیارهای نامعقول یا تصاویر هنرپیشه ها و ستارههای سینما یا ترس از صمیمیت یا این اعتقاد که شما دوست داشتنی نیستید؟

 

وقتی عشق از راه می رسد، برایش آماده باشید. زمینه را فراهم سازید و آماده باشید تا عشق را بپرورانید. لبریز از مهر و محبت باشید تا دوست داشتنی شوید. با آغوش گشوده پذیرای عشق باشید.

 

 

جملاتی از لوییز هی که اگر با احساس تکرار کنید، به شما کمک میکند تا در زندگی و روابط تان موفق شوید

لوییز هی و کتاب شفای زندگی

  • در لایتناهای حیات – آنجا که ساکنم – همه چیز عالی و کامل و تمام عیار است. من با هرکس که می شناسم در هماهنگی و توازن زندگی می کنم.

 

  • در ژرفای کانون هستی ام، سرچشمه لایزال محبت است.

 

  • اکنون می گذارم که این عشق نمایان شود. این عشق، قلب و تن و ذهن و آگاهی و هستی ام را لبریز می کند و از جانب من به همه سو ساطع میشود و چندین برابر بیشتر به من باز می گردد.

 

  • هرچه بیشتر محبت می بخشم، محبت بیشتری دارم که ببخشم، زیرا این خزانه لایتناهی است.

 

  • محبت کردن به من احساسی نیکو می بخشد، و شادمانی درونم را عیان میکند. من خودم را دوست دارم، پس با مهر و محبت از جسمم مراقبت میکنم.

 

  • با مهر و محبت، به تنم خوراکها و آشامیدنی های سودمند می رسانم و با مهر و محبت به آن لباس می پوشانم و آرایشش میکنم و تنم نیز به شیوه یی مهرآمیز، با سلامت و نیرویی درخشان پاسخ میدهد.

 

  • من خودم را دوست دارم. از این رو، برای خود خانه یی راحت تهیه می بینم. خانه یی که همه نیازهایم را برآورده می کند و زندگی در آن برایم لذت بخش است.

 

  • من اتاقها را از طیف عشق لبریز میکنم تا هر کس که به آن می آید – از جمله خودم – این عشق را احساس کند و از آن نیرو بگیرد.

 

  • من خود را دوست دارم، پس در شغلی کار میکنم که به راستی از آن محظوظ شوم. کاری که از استعدادها و تواناییهای خلاق من بهره ببرد. و برای کسانی، و همراه با کسانی که دوستشان دارم و دوستم دارند و برای درآمدی نیکو.

 

  • من خود را دوست دارم. از این رو، نسبت به همه مردم، به شیوه یی مهرآمیز می اندیشم و رفتار میکنم. زیرا می دانم آنچه از من آشکار می شود چندین برابر بیشتر به خودم بازمی گردد.

 

  • من تنها افرادی دوست داشتنی را به جهانم می کشانم،زیرا آنها بازتاب خودم هستند.

 

  • من خود را دوست دارم. پس گذشته را می بخشم و هم? تجربه های گذشته را یکسره رها می کنم و می بینم که آزادم.

 

 

نکاتی درباره فلسفه لوییز هی

 

  • ما صددرصد در برابر همه تجربه‌هایمان مسئول هستیم.

 

  • هر اندیشه‌ای که از ذهن ما می‌گذرد? آینده ما را می‌آفریند.

 

  • نقطه اقتدار همواره در لحظه حال است.

 

  • عذاب هرکس به دلیل انزجار از خویشتن و احساس گناه است.

 

  • درونی‌ترین احساس هر کس این است که: « آنچنان که باید خوب نیست». این تنها یک اندیشه است و اندیشه را می‌توان عوض کرد.

 

  • انزجار و انتقاد و احساس گناه? بیش از هر الگوی دیگر صدمه می‌زند.

 

  • دست کشیدن از نفرت و انزجار حتی مرض سرطان را نابود می‌کند.

 

  • هنگامی که به راستی خود را دوست بداریم? همه چیزهای نیکوی زندگی به حرکت درمی‌آید.

 

  • ما باید گذشته را رها کنیم و همه را ببخشاییم.

 

  • باید مشتاقانه بخواهیم که خویشتن‌دوستی را بیاموزیم.

 

  • تایید و پذیرش خویشتن در زمان حال? کلید دگرگونی‌های مثبت است.

 

 

سخن پایانی: خانم لوییز هی قطعا فرد بزرگی است و در کتاب شفای زندگی موضوعات و مباحث جالبی را باز می‌کنند. اگر توانستید کل کتاب شفای زندگی را هم بخوانید? خالی از لطف نیست. موفق باشید.

 

منبع: دوستان خوب


هدف از آداب معاشرت چیست و چرا باید آداب معاشرت بدانیم؟

هدف از آداب معاشرت واقعا چیست و در کل آداب معاشرت به چه دردی می‌خورد؟

شاید این سوال بسیاری از ما باشد و واقعا هم حق داریم که بدانیم که هدف از آداب معاشرت چیست و چه کارایی برای ما دارد. شاید از هر کسی که پرسیده‌ایم جواب درستی به ما نداده است. در این مقاله کوتاه ما می‌خواهیم جواب همین سوال را بدهیم و از چند جهت به این موضوع برسیم که هدف از معاشرت با دیگران چیست.

 

آداب معاشرت اصلا به چه معناست؟

آداب معاشرت همانطور که از اسمش پیداست یعنی آدابی که به ما کمک می‌کند که با دیگران معاشرت داشته باشیم? یعنی به معنای ساده‌تر اصول و نکاتی که به ما کمک می‌کند تا با دیگران به بهترین نحو ارتباط برقرار کنیم.

اگر ما بخواهیم در زندگی خود به موفقیت برسیم نیاز داریم که آداب آن را بدانیم. برای مثال آداب ورزش کردن? آداب غذا خوردن? آداب کار کردن و …. . معاشرت با دیگران هم همینطور است و اگر بخواهیم در آن به موفقیت برسیم نیاز داریم که آداب آن را بدانیم. این معنای خیلی ساده آداب معاشرت بود.

 

حالا می‌خواهیم به سراغ آن برویم که ببینیم هدف از آداب معاشرت چیست و واقعا آداب معاشرت به چه کاری می‌آید؟

 

 

1. ما نیاز به برقراری ارتباط با دیگران داریم

ما نیاز به برقراری ارتباط با دیگران داریم

همانطور که گفتیم آداب معاشرت? اصول برقراری ارتباط با دیگران است و ما به این آداب نیاز داریم چون انسان? موجودی اجتماعی است و ما در واقع نیاز داریم که با دیگران معاشرت داشته باشیم تا بتوانیم زندگی کنیم.

برای مثال فرض کنید که کسی نبود که برای شما گندم بکارد و بعد از آن کسی نبود که برای شما از آن گندم‌ها? نان بپزد و هزاران امکانات دیگر را کسی نبود که در اختیار ما قرار دهد؛ بعد از آن آیا باز هم قادر به زندگی بودیم؟ قطعا نه. ما با دیگران معنی پیدا می‌کنیم و اگر دیگرانی در زندگی ما نبودند هیچ امکاناتی در اختیار ما نبود. امکاناتی مانند اینترنت? غذا? پوشاک? مسکن و …. .

پس ما با همدیگر معنا پیدا می‌کنیم? بنابراین نیاز داریم که با هم ارتباط برقرار کنیم و خب قطعا اگر این کار را بخواهیم انجام دهیم باید آداب آن را بدانیم و آداب برقراری ارتباط با دیگران یعنی همان آداب معاشرت.

 

2. ما نیاز به ارتقا داریم

ما نیاز به ارتقا داریم و هدف از آداب معاشرت پیشرفت است

تا اینجا اصلی‌ترین هدف از آداب معاشرت را با هم بررسی کردیم و حالا می‌خواهیم به سراغ اهداف دیگر برویم. در اینجا هدف دومی که می‌خواهیم بگوییم این است که ما نیاز به ارتقا و پیشرفت داریم. هر کدام از ما نیاز دارد که پیشرفت کند و قطعا در این مسیر نیاز دارد که از دیگران کمک بگیرد. ما در لحظه‌ی فعلی در هر موقعیتی که هستیم? این موقعیت را مدیون افراد بسیاری هستیم? برای مثال پدر و مادر که چیزهای بسیاری را به ما آموختند و یا معلمین و اساتیدی که موضوعات زیادی را از آنها یاد گرفتیم. ما واقعا نیازمند این آموزش‌ها بوده‌ایم و هستیم.

ما باز هم نیاز داریم که آموزش ببینیم و در موضوعات مختلف پیشرفت کنیم? پس دوباره ما نیاز داریم که آداب معاشرت بدانیم تا بتوانیم با این افراد به بهترین نحو ارتباط برقرار کنیم و از آموخته‌های آنها استفاده کنیم.

پس هدف از آداب معاشرت با دیگران در این بخش? استفاده از آموزه‌های دیگران شد.

 

3. ما دوست داریم که با دیگران زندگی کنیم

ما دوست داریم که با دیگران زندگی کنیم و از معاشرت با آنها لذت می‌بریم

بسیاری از ما دوست داریم که با دیگران تعامل داشته باشیم و به نحوی از این کار لذت می‌بریم. آقای محمد رضا شعبانعلی جمله‌ی زیبایی را در این خصوص گفته‌اند:

قبل از پیدایش تکنولوژی? سرگرمی انسان برقراری ارتباط با هم بود.

در قدیم انسان‌ها بیشتر با هم ارتباط داشتن و همیشه دور هم جمع می‌شدند ولی الان رابطه‌ها محدودتر شده است و افراد ترجیح می‌دهند که زمان‌شان را با گوشی و دیگر محصولات تکنولوژی سپری کنند اما باز هم بسیاری از ما از ارتباط با دیگران لذت می‌بریم و از این کار حس خوبی می‌گیریم. پس هدف از آداب معاشرت برای بسیاری از ما می‌تواند سرگرم شدن و گرفتن حس خوب از برقراری ارتباط با دیگران باشد و اگر بخواهیم این کار را انجام بدهیم? نیاز داریم که آداب و اصول آن را بدانیم.

 

4. کسب درآمد و کار کردن با دیگران

کسب درآمد و کار کردن با دیگران یکی ار هدف های معاشرت با دیگران است

قطعا همه ما نیاز داریم که کسب درآمد کنیم و برای گذراندن زندگی خود نیاز به درآمد و روزی داریم. برای این کار مجبور هستیم که با دیگران در ارتباط باشیم پس باید آداب آن را بدانیم تا بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم.

آیا می‌دانید یکی از موضوعاتی که افراد در مصاحبه‌های کاری و یا بستن قرارداد با دیگران چک می‌کنند میزان توانایی برقراری ارتباط و آگاهی از آداب معاشرت فرد است؟! شاید باور کردن آن سخت باشد ولی حقیقت دارد.

دقیقا بسیاری از افراد از طریق رفتارهای شما سطح آداب معاشرت و توانایی برقراری ارتباط شما را می‌سنجند و بعد تصمیم می‌گیرند که با شما کار کنند یا نه!

خیلی از افراد فرصت‌های زیادی را از دست می‌دهند به خاطر اینکه آداب معاشرت با دیگران را بلد نیستند. پس شما از آن دسته از افراد نباشید و همین الان به سراغ نکات آداب معاشرت بروید. ما برای شما مقاله‌ای را در این خصوص آماده کرده‌ایم که شما نکاتی را در این باب یاد بگیرد که لینک آن را در همین پایین گذاشته‌ایم. همین الان ‌می‌توانید روی آن کلیک کنید و نکات بسیاری را به صورت کاملا رایگان یاد بگیرید.